کد مطلب:36618 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:99

نسبی بودن حکم به زشتی و زیبایی مبتنی بر سه امر واقعی و...











در ادراك زیبایی و زشتی و حكم نسبت به آنها دست كم سه امر واقعی وجود دارد كه این سه امر بر روی هم یك حكم نسبی را پدید می آورند: نخست آنكه موجودات جهان خارج از جهاتی مشابه و از جهاتی متفاوتند و این تفاوت و تشابه واقعی است نه نسبی. دوم آنكه این موجودات در دستگاه ادراكی و روانی آدمیان آثاری بر جای می گذارند كه این آثار هم واقعی هستند. سوم آنكه ارواح انسانها و پیشینه ی ذهنی آنان متفاوت اند و لذا از شی واحد، آثار متفاوت می پذیرند، این امر هم واقعی و غیر نسبی است. مجموعه ی این سه مقدمه ی واقعی در كنار یكدیگر نتیجه ای می دهند كه آن نتیجه، «نسبی» خوانده می شود. یعنی حاصل آن مقدمات این است كه شی واحد در نظر یك شخص، زیبا و در نظر شخص دیگر، زشت جلوه كند. همین طور است سود و زیان كه آنها هم نسبی اند. یعنی یك عنصر، گاه برای كسی مفید است و برای كس دیگر مضر. اینكه مولوی می گوید «بد به نسبت» است به همین دلیل است. بد در اینجا یعنی مضر و زشت، نه بداخلاقی:


پس بد مطلق نباشد در جهان
بد به نسبت باشد این را هم بدان


در زمانه هیچ زهر و قند نیست
كه یكی را پا، دگر را بند نیست


مر یكی را پا دگر را پای بند
مر یكی را زهر و بر دیگر چو قند (...)


منگر از چشم خودت آن خوب را
بین به چشم طالبان، مطلوب را


چشم خود بر بند زان خوش چشم تو
عاریت كن چشم از عشاق او

[صفحه 142]

زهر مار آن مار را باشد حیات
نسبتش با آدمی باشد ممات


(مثنوی، دفتر چهارم، ابیات 65 -76)

بنابراین نسبی بودن احكام، به تفاوت واقعی كه در ساختمان روانی موجودات است برمی گردد. روحها به علت تفاوتی كه با یكدیگر دارند از شی ء واحد، تاثیر متفاوت می پذیرند و البته هر روح از تاثر خود پرده برمی دارد و لذا حكم دیگری می كند. اینها همه مربوط می شود به تاثرات روانی كه در آنجا روح، نه آینه بلكه هدف اصابت پیكانهایی است كه از خارج می آید. اما وقتی نفس، آینه واقع می شود و فقط شان نمایانندگی و حكایت دارد، وضع فرق می كند. برای مثال، وقتی حكم می شود كه طول شیی ء ده متر است، در اینجا شخص از تاثرات شخصی خود سخن نمی گوید، بلكه درباره ی وصف واقعی آن شی ء حكم می كند. اما حكم به زشتی و زیبایی، به احوال روحی شخص مدرك بازمی گردد، نه به اوصاف واقعی در شی ء خارجی.


صفحه 142.